دلم بی‌پرده نوشتن توی این صفحه را می‌خواهد، اما مدتی‌ست که نمی‌شود. دلم مثل قبل تق و تق تایپ کردن و صحبت از ریز و درشت اتفاقاتی که می‌افتد، می‌خواهد؛ اما نمی‌شود. منی که یلدای سال 92 که هنوز نه اینستایی بود و نه وفور عکس‌هایی که شِیر می‌شد و نه حتی جوگیری برای برگزاری یلدا، عکس شب یلدا و کرسی و سبزی پلو با ماهی را توی وبلاگ می‌گذاشتم و از هر فرصتی برای عکس گرفتن و نوشتن استفاده می‌کردم. حالا از اینستاگرام امین به پست‌های ملت و آخ تو شب یلدای منی. و این‌ها نگاه می‌کنم و می‌بینم دیگر حس و حال این چیزها را ندارم. شاید هم نمی‌خواهم درگیرش شوم. شاید چون برای یک بار تجربه کرده‌ام، صفر تا صدش را امتحان کرده‌ام. از اشتراک صدا و عکس و فیلم و همه چیز. و دیگر برایم جذابیتی ندارد. شاید چون نتیجه‌گراتر از قبل شده‌ام و آخر همه چیز یک "خب که چی؟" می‌گذارم.

به عکس‌های خودم که همه‌شان توی گوشی امین است و معدودی که برایم واتس‌اپ کرده‌است، نگاه می‌کنم. قبلا اگر یک عکس اینور آنور داشتم ملت را کچل می‌کردم تا برایم ارسال کنند. حالا فکر می‌کنم به عکس‌هایی که از پنجشنبه شب توی گوشی بهروز -پسرخاله امین- مانده و نگفتم که بفرستد، به عکس‌های شمال، مشهد، تولدهامان و خیلی موارد دیگر. نه فقط این‌ها. به عکس‌هایی که از دفاع‌های بچه‌ها جا مانده و برای آدم خاطره بازی مثل من حکم یک گنجینه دارد ولی سراغشان را نگرفته‌ام. برای هر کدامشان می‌توان یک پست نوشت یا به قول اینستایی‌ها یک کپشن. 

گاهی فکر می‌کنم شیرجه بزنم توی اینستاگرام، درگیرش شوم و مثل اوایل دهه نود یک کاربر فعال اینترنتی شوم. و چند ساعت بعد به کلی فکرش از سرم بیرون می‌پرد. برگردیم به ابتدای متن. اینجا نوشتن برایم سنگین شده. حالا اگر بخواهم روزمره‌طور بنویسم، مخاطب گم شده طوری بنویسم، یا هر سبکی، یک سرش برمی‌گردد به امین. و نمی‌دانم اینطور نوشتن خوب است یا صرفا زندگی را آکواریومی می‌کند. و شاید برای مخاطب خسته کننده هم باشد. حس می‌کنم مریم ِ بی‌تعلقی که دنبال نیمه گمشده می‌گشت برای مخاطب جذاب‌تر از مریم فعلی است. به همین دلیل این روزها اکثر پست‌ها، موقت یا ننوشته رها می‌شوند.

+ این.

می‌کنم ,شاید ,برایم ,امین ,نوشتن ,مخاطب ,برای مخاطب ,نگاه می‌کنم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه سایت بلاگ بیست آموزش گرافیک خبر تازه تن زیبا تنهااایی شب رونق تولید و پدافند غیرعامل